عمومی

ادبیات مستقل ایران؛ ایستاده در برابر باد

این سیاست حتی در عالم هنر و مشخصا در سینما هم اعمال شد واکران فیلم خارجی به شکل تجاری ممنوع است و این ممنوعیت هنوز هم ادامه دارد . اما جالب این است که بعد از انقلاب تنها بخشی که هیچ حمایتی از این دست از آن نشد، کتاب و ادبیات بود و حتی با واردات بی رویه ، غیر قانونی و بی حساب و کتاب ادبیات خارجی از هر نوع و بدون پرداخت ذره ای حق کپی رایت و افزون بر آن کتاب های قاچاق خارجی ارزان قیمت، بیشتر تیشه به ریشه ادبیات داخل زده شد.اگر هم سیاست های حمایتی و یارانه ای در بخش نشر کاغذ وکتاب بود شامل حال کتاب خارجی و ترجمه هم ‌می شد و هیچ کس امتیازی برای فعالیت در حوزه ادبیات ملی قایل نشد . این حمایت با توجه به حجم بیشتر تولیدات در بخش ترجمه باز هم به کام کالای خارجی بود تا نویسنده و تولید کننده ادبیات داخلی . در این میان اگر هم حمایت خاصی از ادبیات داخلی انجام می شد ، بیشتر حمایت از ادبیات دولتی، دفاع مقدس و مقاومت بود که البته هنوز پابرجاست.
درمیان این تند باد ادبیات مستقل دهه به دهه نحیف تر و بی برگ و بار تر شد و نویسندگان و فعالان زبان فارسی در بخش شعر و داستان روز به روز فقیر تر و دلسرد تر.
در سالیان اخیر هم که کاغذ لجام گسیخت دیگر اندک ناشرانی که علیرغم ناملایمات هنوز از نویسنده ایرانی حمایت می کردند دامنه تولید داخلی خود را به ادبیات محفلی دوست و آشنا و همسر و دوست همسر و….محدود کردند!
این چنین است که ادبیات یکی از مظلوم ترین محصولات فرهنگی در ایران است که از هر طرف لگدی می خورد؛ از دولت با سانسور، از ناشر با دست رد ، از مخاطب با انگ اثر خارجی بهتر است، از همکاران نویسنده در تحریریه های نشر با آشنا بازی و مصلحت سنجی و مظلوم کشی، از اثر خارجی با ترجمه انبوه و گاه پنج و شش باره و بالاخره از خود نویسنده ها، با تن دادن به تسلیم و یاس .
شاید حتی نوشن و گفتنش هم دیگر آن قدر بی اثر شده که قلم به نوشتن و زبان به گفتن نمی رود که زبان و ادبیات فارسی به عنوان دومین زبان کلاسیک زنده و دارای گویشور دنیا، حیاتش را مدیون نویسندگان و شاعرانیست که در این عرصه عرق ریخته و در نابسامان ترین شرایط قافیه را نباخته و قلم را زمین نگذاشته اند.
گرچه مخاطب این نوشته ها ناپیداست . اما من به عنوان یک نویسنده مستقل ایرانی به احترام تمام دوستان نویسنده ام که هنوز می نویسند می ایستم. به احترام تمام اندک ناشرانی که هنوز موقع جواب رد دادن عرق شرم بر پیشانی شان می نشیند می ایستم. به احترام آن جوان دانش آموز و دانشجو و همه مخاطبانی که علیرغم تمام ناملایمات اقتصادی از خرج روزانه می زنند تا برای داستان و شعر ایرانی خرج کنند ، می ایستم. چرا که همه ما به روشن نگاه داشتن مشعلی کمک می کنیم که نور زبان و ادبیات فارسی را به عنوان میراثی مقدس به نسل آینده منتقل می کند.

دکمه بازگشت به بالا