چهل و چهار سالگی انقلاب
نمی دانم باید به انفجار آن فکر کرد یا نور آن. انفجاری که جهان را تکان داد ولی اکنون برخی مقامات و مسئولین چنان خود و رفتارهای آنها تغییر کرده و آرمانهای انقلاب اسلامی را دست خوش تغییراتی کردند که دیگر باور پذیری شعارها و بنیادهای فکری اصیل انقلاب 57 برای مردم خیلی سخت شده است. ایدئولوژی که بعضا جای خودش را به ویلاسازی برخی افراد قدرنشناش در لواسان و خانه ۱۰۰۰ متری در سعد آباد و داشتن ۳۵ پست حکومتی و ساخت و سازهای آن چنانی در منطقه ۱ تهران داده است.
نوری که چشم برخی مسئولان را کم سو و حتی نابینا کرده است. نابینایی که حتی ژوزه ساراماگو نویسنده کتاب کوری از تفسیر و تعبییر آن عاجز است. حال سوال اینجاست چرا بعد از گذر روزهای سخت و نابسامان در اویل انقلاب و دهه شصت، در چهل و پنجمین سالگرد انقلاب اسلامی با چنین صحنه هایی رو به رو هستیم؟ چرا کشور با داشتن منابع کثیر مالی همچنان در چرخاندن چرخ زندگی مردم عاجز است ؟ وضعیت فعلی مردم در کدام یک از قسمت های آرمانهای انقلاب اسلامی تعریف شده است ؟ جایگاه فرمان هشت ماده ای امام کجاست ؟
چهل و چهار سال از انقلاب می گذرد، من و نسل پیش رو همچنان مانده است که دقیقا آرمان های این انقلاب چیست؟ به دنبال چه بود؟ با چه هدفی جمهوری اسلامی پایه ریزی شد؟ برای من جالب است که بدانم که بزرگوارانی که این موضوع را مطرح می کنند دقیقا منظورشان کدام انقلاب است ؟ انقلاب محدودی که در ذهن خودشان پرورانده اند و حربه ای است برای پیشبرد اهداف خاص خودشان یا همان آرمانهای واقعی انقلاب که در فرمایشات امام و همینطور مقام معظم رهبری تبیین یافته است.
اسلامی که از سوی امام عرضه میشد نه با تمدن جدید تعارضی داشت و نه به تجربه عام و مشترک بشر برای اداره کشور بیاعتنا بود و نه بر محور یک قشر از جمله روحانیت میچرخید و نه مرجعیت مردم در تصمیمات سیاسی به انحا و اشکال گوناگون نفی میشد. این اسلام هنوز هم جذابیت خودش را دارد و به هنگام عرضه به نسل جوان مورد استقبال قرار میگیرد. متاسفانه اکنون این نگاه بنیادین و گفتمان اصلی انقلاب، کنار گذاشته شده و سخنان و ادعاها و تعالیمی جایگزین آن شده است که نه تنها مورد پسند نسلهای جدید جامعه نیست بلکه از سوی نیروهای انقلابی نسل اول هم مورد پذیرش قرار نمیگیرد.
نظریه امروزین از اندیشه سیاسی اسلامی با اهداف و آرمانهایی که امام راحل مطرح میکرد بسیار متفاوت شده است و همین امر پرسشهای فراوانی را برای مردم و به خصوص نسل جوان جامعه برجسته کرده است که پاسخگویی به آنها دشوار است. باید این نگرش غیرحقوقی، کنار گذاشته شود و جملگی به همان قرائتی بازگردیم که در سالهای نخست انقلاب توسط بنیانگذار انقلاب اسلامی مطرح بود و جذابیت بالایی داشت و تبلور مطالبات و خواستههای مردم به حساب میآمد.
واقعیت این است که انقلاب اسلامی مانند هر پدیده اجتماعی بزرگ، منشأ تحولات زیادی در کشور و حتی منطقه و جهان شده است و درباره آن میتوان از منظرهای گوناگون سخن گفت. اینکه کسانی موافق این رخداد بزرگ باشند و کسانی مخالف، طبیعی است اما در هر صورت نمیتوان بزرگی و عظمت و تاثیرگذاری و موج آفرینی انقلاب اسلامی را انکار کرد. در عین حال بعد از گذشت ۴۴سال از وقوع انقلاب اسلامی اکنون باید به صورت بیپرده با رویکرد نقد درباره عملکرد جمهوری اسلامی در این ۴دهه بدون تعارف سخن گفت تا به آسیبهای مهم درونی نظام توجه شود تا با تدبیر و مدیریت صحیح حاکمان و مسوولان، برای دردهای موجود، راهکارهای درمانی تدارک شود و زمینه بقای درازمدت نظام از درون فراهم شود، در غیر این صورت تلاش دشمنان و مخالفان جمهوری اسلامی برای براندازی و سرنگونی آن رنگ و بویی دیگر به خود خواهد گرفت.
مشکلات ساختاری قدرت در کشور را نمیشود انکار کرد زیرا به شکلی در آمده که برای آینده کشور خطرساز است. در این ساختار، قدرت در نهادهای مختلف توزیع و تجزیه شده و تناسبی میان قدرت و اختیارات برخی نهادها با مسوولیتهای آنان وجود ندارد.
امروز در کنار نهادهای قانونی از جمله دولت، ما شاهد حضور نهادها و دولت سایه هستیم که دارای قدرتی بیشتر هستند. این رویه موجب شده است که انتظارات و توقعات از برخی نهادها به شکل بیرویه افزوده شود بدون آنکه قدرت و اختیارات کافی برای برآوردن این مطالبات داشته باشند. اصلاح این روند باید در دستور کار نظام قرار بگیرد حتی اگر نیاز به اصلاح قانون اساسی داشته باشد. تاکید این است که تداوم وضعیت موجود، هم شکاف درونی نظام را تعمیق میکند و هم کارکرد نهادهای مهم نظام را در نزد مردم زیر سوال میبرد و هم مردم را از مداخله در سرنوشت خود مایوس ساخته و آنان را به انفعال میکشاند.
مردم باید نتیجه و ثمره انتخابها و رای دادن خود را ببینند تا در انتخابات بعدی شرکت کنند. اگر این وضعیت ادامه یابد و مردم احساس کنند که به هر کسی رای بدهند او فاقد قدرت لازم برای اتخاذ تصمیمات بجا و ضروری است و دیگرانی هستند که به جای منتخبان مردم تصمیم میگیرند، در آن صورت انگیزه مشارکت خود را از دست خواهند داد. همه نظامهای سیاسی به این دلیل نزد مردم مقبولیت دارند که عملکرد مسوولانشان در راستای تامین نیازها و مطالبات مردم است و آنان باور دارند که حاکمان تمام تلاششان را برای بهبود اوضاع آنان به خرج میدهند.
متاسفانه در حال حاضر در برخی عرصه ها عدم پاسخگویی به نیاز جامعه وجود دارد و برای حفظ موقعیت و جایگاه خود و با هدف اقناع و در پس ارزشها سنگر میگیرند و آن منابع را صرف ناکارآمدی خود میکنند. مسوولان باید همهچیز خود را وقف مردم کنند تا برای اعتقادات دینی و انقلابی آنان هم پشتوانه مردمی فراهم شود نه آنکه به قول مرحوم شریعتی، نان دین را بخورند و برای دنیای خودشان کار کنند.
یکی دیگر از موضوعات مهمی که به عنوان آسیب جدی باید مورد توجه قرار گیرد، ورود نیروهای مسلح و نظامیان در حوزههایی است که در حیطه مسوولیت سازمانی آنها نیست. البته این روزها خبرهای خوبی از دستور مقامات عالی سیاسی و نظامی برای کنار گذاشتن فعالیتهای اقتصادی نیروهای مسلح از جمله در عرصه بانکداری و بنگاهداری به گوش می رسد که جای تشکر و تقدیر دارد.
در آخر آنچه جمهوری اسلامی را به صورت حقیقی تهدید میکند، اقدامات خصمانه دشمنان در عدم اجرای برجام یا تحریم اقتصادی کشور نیست. جمهوری اسلامی اگر شکست بخورد حتما به دلایلی است که رد آن را باید در درون و در نوع تدبیر مسوولان و در میزان رضایتمندی مردم جستوجو کرد.
تصمیم به دشمنی با جمهوری اسلامی در اختیار ما نیست اما تصمیم برای تصحیح روند اداره کشور با ماست. اگر این روند اصلاح شود، قطعا در مقابله با دشمنان خارجی آنچنان نیرویی تدارک دیده خواهد شد که دشمنان حتی براندازی نظام را در خیال خود هم نخواهند پرورد. آنچه اینک آنان را به طمع انداخته و در دشمنی با انقلاب اسلامی تشجیع کرده است، امیدواری به نارضایتی مردم و برانگیخته شدن کسانی است که تاکنون قدرت اصلی انقلاب را تشکیل میدادند.