درگذشت ناصر فولادی‌نسب بر اثر کرونا

ناصر فولادی نسب ، نویسنده و ناشر ، در اثر بیماری کرونا ویروس قلب درگذشت.

به گزارش نازک نارنجی ، ناصر فولادی نویسنده کتاب های حسابداری و مالی و ناشر مجال است.

اصول حسابداری ، حسابداری دولتی ، اصول حسابداری بخش عمومی و اصول مدیریت و کنترل بودجه دولت به همراه کتابهای منتشر شده وی.

کاوه فولادی نسب ، داستان نویس و پسر ناصر فولادی نسب در صفحه شخصی خود می نویسد:

“از کجا می دانم که این نوشابه دیوانه ام می کند؟”
قلبم را جهنم کن ، دو چشمم را به جهنم برسان

13 روز از آن صبح بدبخت می گذرد و من و خانواده ام هنوز در طوفان هستیم. مریم در کرونا بود و در بیمارستان بستری بود ، مادرش دیروز در بیمارستان بستری بود و خواهر و برادرهای کوچک من – مونا و مانی – در حال بهبود هستند. مانی دیروز از بیمارستان مرخص شد. ممکن است این طوفان آرام شود حتی اگر بابا برنگردد. حیف است که تنش دوام نیاورد ؛ حتی اگر روح بزرگی داشته باشد. امروز ما به مونا و مانی خبر می دهیم و چه لحظات تلخی برای همه ما اتفاق افتاده است. تا به امروز ، بابا هنوز برای آنها زنده است ، برای مبارزه با ویروس. اکنون همه ما یکسان هستیم: هیچ پدر. این طوفان که به روزهای ما رسید تلخ ترین تجربه ای بود که من در زندگی ام تجربه کرده بودم. من نمردم ؛ شاید قوی تر باشم سال گذشته ، زمانی که من در برلین بودم و دوستم – آزاده – بیمار شد ، بابا پیام داد: “باباجان ، اگر اینجا بودی چکار می کردی؟” “بگو این کار را بکنم.” من به او نوشتم: “از دور ، من همه کارها را انجام داده ام ؛” قدرت دوست من ، که در دست من نیست. “” آیا مطمئن هستید؟ “او نوشت. من نوشتم:” خارج از حضور “، او نوشت: “ای کاش قبلاً بودی.” حالا ، یک ماه از ورود من به تهران ، او عزادار می شود ، خودش را پر می کند. وقتی روی قبر خانه ابدی اش گذاشته می شوم ، روی سرش ایستاده ام. پاره شده است؟ نریختم. او نکرد من به گریه نیاز دارم. او ترجیح داد همیشه قوی باشد. من گفتم: “ابو جان ، ببین چقدر خوشحال هستی که کارت را از دست ندادی. “خوب است که ما در چند هفته یکدیگر را دیده ایم و هیچ شربت لالش را نچشیده ایم.” در این 13 روز گذشته ، من به خودم اجازه ناراحتی ندادم زیرا هزار مسئولیت در قبال خانواده و دوستانم دارم. حالا طوفان تمام نشده و مادرم بیمار است. اما یک روز باید به کوههای نزدیک بروم. هزار فریاد در گلویم است ؛ هزار غصه و هزار آه. و علاوه بر این ، من در قلبم آرامش عمیقی دارم. از پسر مرد من که خوب و سالم زندگی می کرد و اکنون و همیشه هر کجا نام او ذکر می شود ، همه کسانی که او را از دور می شناختند لبخند زدند و گفتند: “یاد عزیز.” او یک خاطره محبوب بود. انسان شیرین. “” او واقعا زیبا است و جای خالی او برای همیشه در گوشه قلب من خواهد ماند. “

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا