پلیس به پارک دوبله و راهبندون کار نداره؛ حواسشون به طرح نوره!
احمد زیدآبادی نوشت: گفت: «مگه اینجا اروپاست؟ نمی بینی ماشینا دوبله – سوبله درست مقابل تابلوی «حمل با جرثقیل» پارک کردن؟حواسشون به طرح نوره و با راهبندون کار ندارن! همین پرایده را نگاه کن ببین چه دود و دمی راه انداخته، انگار کوره هوفمانه. اما بهش گیر نمی دن.
احمد زیدآبادی در یادداشتی با عنوان «واقعا بدتره؟» نوشت: صدای بوق ممتد و گوشخراش، گویی پایان نداشت. رویم را برگرداندم تا ببینم کدام شیر پاک خورده این طور دیوانه وار بوق ماشینش را به صدا در آورده است. همین که نگاهی انداختم، «او» را دیدم که پشت فرمان نشسته و با حرکات سر و دست و صورتش به من اشاره می کند که چرا توجه لازم را نشان نمی دهم!
مدتی می شد که «او» را ندیده بودم. همین که دید توجهم جلب شده، بلادرنگ ماشینش را خاموش کرد و در پیاده رو سراغم آمد. گوشزد کردم که ماشینش را جای نامناسبی رها کرده و ممکن است جریمه شود. گفت: «مگه اینجا اروپاست؟ نمی بینی ماشینا دوبله – سوبله درست مقابل تابلوی «حمل با جرثقیل» پارک کردن؟ حواسشون به طرح نوره و با راهبندون کار ندارن! همین پرایده را نگاه کن ببین چه دود و دمی راه انداخته، انگار کوره هوفمانه. اما بهش گیر نمی دن. دنبالِ…» گفتم: «پلیس راهنمایی- رانندگی که مجری طرح نور نیست. اونا نیروی دیگری هستن.» با بی حوصلگی گفت: «معلوم می شه خبر نداری. حالا این را ولش. بگو ببینم این چه کابینه ای بود که این «پزشکیان» معرفی کرد؟ اینکه از کابینه رییسی هم بدتره!»
گفتم: «یعنی واقعا از کابینه رییسی هم بدتره؟» با ذوق زدگی گفت: «آره دیگه. همه دارن همینو می گن بعد تو قبول نمی کنی؟ خودِ اصلاح طلبا هم گفتن! ولی خوشم اومد از کیهان. دم این حسین شریعتمداری گرم! ایول داره! دیدی چی نوشته بود؟ نوشته بود این اصلا برنامه نداره که کسی بخواد نقدش کنه.» پرسیدم: «تو از کی تا حالا کیهان می خونی؟» گفت: «نه بابا! کی حوصله روزنامه داره؟ تو ایران اینترنشنال شنیدم. مرتب کیهان را زیرنویس می کرد. از او با حال تر این کوچک زاده بود، می گفت اینکه فقط نهج البلاغه خواند!» پرسیدم: «مگر تو برنامه های صدا و سیما را هم تماشا می کنی؟» گفت: «چی می گی؟ من و صدا و سیما؟ حالم ازش به هم می خوره. تو همون ایران اینترنشنال دیدم. اون یارو باحاله اسمش چیه که تفسیر می کنه، ولی خودشو نشون نمی ده؟ اون می گفت باز گلی به جمال همین افراطی ها! این پزشکیان و کابینه اش که هیچن!»
به اینجا که رسید، دیگر ترجیح دادم سکوت کنم و او ادامه داد: «خلاصه بدجوری کلاه سرمون گذاشتن. می دونی که من خودم رای ندادم. من تا اینا نرن دلم آروم نمی گیره. ولی دلم می سوزه به حال اون بدبختایی که دوباره گول خوردن و رفتن رای دادن. البته دلسوزی هم نداره. حقشونه. بذار بسوزن. حالا با دیدن این کابینه مثل چیز پشیمون شدن. انصافا کابینه اش از کابینه رییسی هم بدتره. یه نفر یه تحقیقی کرده بود که از زمان «هُوخِشتِره» – درست گفتم؟ هُوخِشتِره تلفظ می شه دیگه مگه نه؟ – خلاصه از زمان همین یارو تا حالا کابینه ای به این بدی وجود نداشته. نه اینکه من گفته باشم ها، خودِ این اصلاح طلبا دارن می گن. اصلا اینقدر خوشم اومد که این اصلاح طلبا سنگ رو یخ شدن. هر چی سرشون بیاد حقشونه. همینا این رژیمو نگه داشتن. خدا از سرشون نگذره. هنوز اون شریعتمداری و کوچک زاده و رسایی و ثابتی شرف دارن به اینا. دیدی چطور جلو این «پزشکیان» و کابینه اش در اومدن؟ رسواش کردن! گفتن فقط بلده روضه بخونه. گفتن مگه نهج البلاغه هم شد برنامه و دستور کار؟ انصافا حظ کردم. خیلی هم خندیدم. خیلی وقت می شد این جوری نخندیده بودم. حسابی کیفور شدم. به نظرت این حرفاشون را صدا و سیما هم پخش می کنه؟ من که بعید می دونم. خوب رفتن تو شکمش. باز جای شکرش باقیه که یه ایران اینترنشنالی هست که این حرفا را پخش کنه. اگه نبود من که اصلا خبردار نمی شدم. راستی تو چه کار می کنی؟ خیلی وقته خبری ازت نیست. آخرین بار که یه چیزی دربارت شنیدم تو همین توییتر اینترنشنال بود. نوشته بود تو هم گند بالا آوردی و تو زرد از کار در اومدی! نکنه تو هم رفتی به این نهج البلاغه خون رای دادی؟…»