روستای یک نفره – نازک نارنجی

یک روستاست و یک حاج حسین. زندگی برای این پیرمرد در نیوئیه معنا پیدا می کند؛ به غیراز او و دخترش هیچ کسی در این روستا زندگی نمی کند.

به گزارش نازک نارنجی، به نقل از همشهری، دل کندن از کوچک ترین روستای ایران به قدری برایش سخت است که حاضر نیست از روستای «نیوئیه» بیرون بیاید. نیوئیه مأمن حاج حسین حاجی پور است. وی حالا ۱۰۲ساله شده و همچنان دوری از روستا برایش عذاب آور است. در هفته های اخیر بیمار و به بیمارستان شهرستان بافق منتقل شده است و حتی همین سفر به بافق در نزدیکی روستای کوچک برای حاج حسین به سختی گذشت و با بهبودی وضعیت جسمانی اش بلافاصله به روستا بازگشت.

گذشته به یاد می آید
تمامی خاطرات حسین حاجی پور در نیوئیه می گذرد. او زمانی را به یاد می آورد که همراه پدر برای چرای دام راهی منطقه ای خوش آب وهوا می شدند؛ با طبیعتی بکر که هم چشم پدر را گرفته بود و هم چشم پسر را. آنها خیلی زود ساکن این منطقه شدند و نامش شد روستای نیوئیه. در تمام دوران نوجوانی و جوانی اش فقط چند خانوار در نیوئیه  زندگی می کردند.
حاجی پور به همشهری می گوید: «در نوق به دنیا آمدم، ولی بعدها همراه پدر و مادرم به نیوئیه آمدیم. پدرم دامدار بود و گوسفند و شتر داشت. برای چرای دام هایش به این روستا رفت وآمد می کرد. بعد از مدتی زمین های این روستا را خریداری کرد و همین جا ماندیم.» او عنوان می کند: «پدرم علاوه بر دامداری، هیزم می فروخت.»
حاج حسین تأکید می کند: «من در نیوئیه ازدواج کردم و صاحب ۱۰فرزند شدم. یکی از بچه هایم از دنیا رفته است و بقیه بچه ها ازدواج کرده و صاحب فرزند شده اند.»
هرقدر که جمعیت خانواده بیشتر می شد، حاج حسین تنهاتر: «۱۲سالی است که همسرم را از دست دادم و دیگر ازدواج نکردم. بچه هایم بزرگ شدند و بعد از ازدواج از این روستا رفتند.» او می گوید: «فقط یکی از دخترهایم ازدواج نکرد و مرا تنها نگذاشت.»

از ترس به لرزه افتاد
یک روستاست و یک حاج حسین. زندگی برای این پیرمرد در نیوئیه معنا پیدا می کند؛ به غیراز او و دخترش هیچ کسی در این روستا زندگی نمی کند. گاهی شرایط حاج حسین سبب می شود خانواده نگران شوند و مدتی به نیوئیه مهاجرت کنند؛ همچون حالا که پسرش به همراه همسرش ۵سالی را در کنار او می گذرانند؛ درست از شبی که دزد به خانه حاج حسین زد و وحشت وجود او و دخترش را فراگرفت.
عصمت حاجی پور، عروس حاج حسین به همشهری می گوید: «من و همسرم در روستای نوق زندگی می کردیم و ۶-۵  سال پیش دزد به خانه حاج حسین زد و تهدیدش کرد؛ هرچه داشت را با خود برد و وقتی صبح روز بعد به خانه حاج حسین سر زدیم، از ترس به لرزه افتاده بود.»
او ادامه می دهد: «فقط حاج حسین و یکی ازدخترانشان در روستا زندگی می کنندکه دزدها از آنها پول خواسته بودند؛ برای همین همسرم گفت که به روستای نیوئیه برویم.»   حاج حسین اضافه می کند: «در روستا امنیت نیست و چند سال پیش دزد وارد خانه شد. آنها من و دخترم را تهدید و طلب پول کردند. خیلی اذیت شدیم و بعد از آن پسرم با همسرش به روستا مهاجرت کردند. پسر و عروسم می گویند اینجا جای زندگی نیست چون امکاناتی ندارد. برق نداریم و گله مند هستند، اما برای من زندگی در روستا خیلی ساده و خوب است.»

به نیوئیه خوش هستم
حاج حسین در دهه های گذشته پدر و مادرش را از دست داد و پیش بینی این بود که او هم روستای «نیوئیه را ترک کند و ساکن روستای نوق شود. خودش می گوید: «من جایی ندارم که بروم. دل من در نیوئیه خوش است و نمی توانم در جای دیگری زندگی کنم. هیچ جایی برای من حال و هوای روستا را ندارد. هیچ وقت فضای شهری را دوست نداشتم. اینجا برای من خیلی خوب است و دوست دارم همیشه در این روستا بمانم.» حاج حسین عنوان می کند: «در گذشته خیلی در این روستا زحمت کشیدیم، کشاورزی و دامداری می کردیم و روزها را می گذراندیم. زندگی سختی داشتیم، ولی خوب بود. الان وقتی به آن موقع نگاه می کنم، می بینم حیف است که از این روستا بروم و باید همیشه اینجا بمانم.»

چراغ خانه و روستا یکی است
چراغ نیوئیه را حسین حاجی پور زنده نگه داشته است. او می گوید: «شیر، ماست و کشک استفاده می کنیم. اگر گوشت باشد، غذا تهیه و مصرف می کنیم، ولی اگر گوشت نباشد، با کشک، شیر و ماست روزها را می گذرانیم. در اینجا مغازه ای وجود ندارد که چیزی خریداری کنیم.»
حاج حسین به زودی دوباره تنهاتر می شود؛ خودش و دخترش. عصمت حاجی پور، عروس خانواده می گوید: «برق نداریم و به سختی زندگی می کنیم؛ حتی برای برق خورشیدی اقدام کردیم، بخشدار اعلام کرد که نیمی از هزینه را خودتان بدهید، اما ما در این روستا درآمدی نداریم که هزینه کنیم. ما گفتیم که پولی نداریم و مسئولان هم کاری نکردند؛ برای همین، موتوربرق را با بدبختی و کمک بقیه خریداری کردیم تا برق داشته باشیم. آنتن دهی گوشی ضعیف است.» او ادامه می دهد: «در نزدیکی روستای ما روستای رضاآباد است که چند خانواده در آن زندگی می کنند. روستای رضاآباد هم برق ندارد و فقط روزها را در رضاآباد می گذرانند و شب ها به نوق می روند.»  روستای نیوئیه درختان انار، پسته و… دارد، ولی چیزی عاید حاج حسین نمی شود. عصمت حاجی پور تأکید می کند: «از آنجایی که درختان سمپاشی نمی شوند و نمی توانیم به آنها رسیدگی کنیم، محصولی نمی دهند.»
به غیراز حاج حسین، یک خانواده دیگر در این روستا زمین کشاورزی داشتند که آخرین بار نزدیک به ۲۰سال پیش در روستا دیده شدند. عصمت حاجی پور اضافه می کند: «هیچ کس حاضر نیست در روستای نیوئیه زندگی کند.»

بزرگ ترین روستای ایران کجاست؟

حالا که درباره کوچک ترین روستای ایران با یک نفر ساکن دائمی آن خواندید، بد نیست بدانید که بزرگ ترین روستای ایران از نظر وسعت و جمعیت با ۲۰۰۰۰نفر «بالو» در آذربایجان غربی است که جمعیت آن از برخی شهرهای کوچک هم بالاتر رفته، اما دسترسی نداشتن به امکانات شهری موجب شده هنوز یک روستا باشد. روستای بالو، بزرگ ترین قطب صادراتی محصولات کشاورزی آذربایجان غربی به شمار می رود.

امروز روز ملی جمعیت است؛ همزمان با آن هنوز در دهه کرامت (فاصله ۱۰روزه میلاد حضرت فاطمه معصومه(س) و امام رضا(ع) هم است و به همین بهانه، خادمان حرم امام رضا(ع) قرار است امروز مهمان «حاج حسین حاجی پور» و کوچک ترین روستای ایران یعنی «نیوئیه» باشند.

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا